Foto: RosMayo
__________________
بیلی کالینز
دعای شامگاهی
گیلاس بلوری و شرابی تو
شبنمی تو روی چمنزار سپیده ی صبح
چرخِ سوزانِ خورشید
روبند سفید نان پزی
و پرواز ناگهانیِ پرنده های مرداب
نه نگو، تو باد وزان باغ نیستی
زرد آلو های روی میز
یا قمار خانه
و البته تو حتی این هوای عطرِ کاجی هم که نه ، نیستی
اصلا امکان ندارد که تو این هوای کاج عطری باشی
حالا اگر بگویی که بله ماهی زیر ُپلم ، خب یک چیزی، ممکن است
یا کبوتری روی سر ژنرال
ولی مثلا مزرعه آفتابگردان در یک غروب باشی !!! نه دیگر ، نیستی .ه
اگر یک نگاه سریع به آینه بیندازی
دستت می اید که نه پوتین های آن گوشه هستی
و صد البته نه آن قایقی که آنجا در قایق خانه دارد خُرخُر می کند
شاید برایت جالب باشد که بدانی
یعنی در باره ی این چیزهای تجسمی دنیا که حرفش را می زنیم
خود من مثلا صدای چکه چکه های بارانم روی سقف
یک زمانی برای خودم ستاره ی دنباله دار هم بوده ام
روزنامه ی تا خورده یِ معلق توی کوچه
و سبد پر از بلوط روی میز آشپزخانه
ماهِ حوالیِ درخت ها هم هستم
فنجان آن زن پیر هم ، آفرین درست حدس زدی
حالا دلت شور نزند، نه نانم من و نه چاقو
هنوز که هنوز است تو هم چاقویی هم نان
تو اصلا همیشه نان و چاقو خواهی بود
بله، حتی آن گیلاس بلوری و شراب هم که اوهوم. ه