Monday, August 6, 2007

Mirabai



ترانه ی ۷۱
از شاعره و اوزان هندی : ميرآباي



بي صورت گرد محبوبم مرا ياراي اين زيستن نيست
مگر او را هنوز نداده ام هوش و تن و اين زندگي سپنج را؟
بيا كه زيبايي اش مرا چه جادو مي كند !به
به راهش خيره مي شوم هر شب و روز
ميرا مي گويد اين را : به
محبوب من
بپذير اين غلام حلقه به گوشت را
تنها چيزي كه اين زن از تو مي طلبد !به



نيايش شماره ي ۹۶ ميرآباي



در آي
به خانه ي من در آي اي خداي كيهاني
تن من بيماراست و پر از درد
جان و روان من مي سوزد
در آي و اين آتش پريشانگوي را پريشان كن !
از
من همه ي شب را در اين گريه ي بيهوده گذرانده ام
خواب و آرامش مرا ترك كرده است
و هنوز اين زندگي بي شرم و ننگين حضور دارد
براي من خوشبختي عطا كن
مرا پريشان و آواره نكن !
از
در آي
در آي
بيا از اين در
و چشم مرا بر در مخواه
كه ميراي در بند دارد ديوانه مي شود !
از





شاعره ي هندي ميرآباي ۱۴۹۸-۱۵۴۷





No comments: