Saturday, July 14, 2007

Ghada Samman

غادة السمان
ادبیات سوریه

n




بگو بنام الهه‌ی اندوه


در قهوه‌خانه‌‌ی ساحلی می‌نشینم
خیره می‌شوم به کشتی‌ها که از دورها پیدا
و
این
تویی که با عجله
از قاره ی روبرو پا روی آب می گذاری می آیی
تا
با
هم بنشینیم
قهوه‌ بنوشیم.
مثل روزهای پیش از مردنت که عادتمان بود.و

هنوز که هنوزست بین من و تو چیزی عوض نشده
ولی عزیزم این دیدار نهانی را از دست نخواهم داد.و
هر چند این و آن خیال می‌کنند
آن که رفته
دیگر بر نمی‌گردد


______________

No comments: