Saturday, July 19, 2008

Billy Collins



Litany

Farsi:Yashar Ahad Sarami


Foto: RosMayo
__________________

بیلی کالینز

دعای شامگاهی




تو نانی و چاقو
گیلاس بلوری و شرابی تو
شبنمی تو روی چمنزار سپیده ی صبح
چرخِ سوزانِ خورشید
روبند سفید نان پزی
و پرواز ناگهانیِ پرنده های مرداب

نه نگو، تو باد وزان باغ نیستی
زرد آلو های روی میز
یا قمار خانه
و البته تو حتی این هوای عطرِ کاجی هم که نه ، نیستی
اصلا امکان ندارد که تو این هوای کاج عطری باشی

حالا اگر بگویی که بله ماهی زیر ُپلم ، خب یک چیزی، ممکن است
یا کبوتری روی سر ژنرال
ولی مثلا مزرعه آفتابگردان در یک غروب باشی !!! نه دیگر ، نیستی .ه

اگر یک نگاه سریع به آینه بیندازی
دستت می اید که نه پوتین های آن گوشه هستی
و صد البته نه آن قایقی که آنجا در قایق خانه دارد خُرخُر می کند

شاید برایت جالب باشد که بدانی
یعنی در باره ی این چیزهای تجسمی دنیا که حرفش را می زنیم
خود من مثلا صدای چکه چکه های بارانم روی سقف

یک زمانی برای خودم ستاره ی دنباله دار هم بوده ام
روزنامه ی تا خورده یِ معلق توی کوچه
و سبد پر از بلوط روی میز آشپزخانه

ماهِ حوالیِ درخت ها هم هستم
فنجان آن زن پیر هم ، آفرین درست حدس زدی
حالا دلت شور نزند، نه نانم من و نه چاقو

هنوز که هنوز است تو هم چاقویی هم نان
تو اصلا همیشه نان و چاقو خواهی بود
بله، حتی آن گیلاس بلوری و شراب هم که اوهوم. ه



___________________






No comments: