Wednesday, December 5, 2007

Ray Sweetman



Do something useful, pray for rain


ّFarsi: Yashar A. Saremi


کاری به درد بخور. دعای باران!ه


ری سوویت‌من



زیبایی درختان چه فرّار
انگار که از جنس خود آدمی آنها.

باد
غمگین‌تر از همه
چقدر بی دوست
چقدر تنها.

عاشقت بودم همیشه در ستایشت خیلی
عریان و از ته دل بود دوستت داشتنم ای
جامه‌ی عروسی‌ات را به من دادی
پسرت را به من
در پیچ پیج گیسوانت
فصل‌ها را به من

ما در قاپ چندی از اندیشه‌های این و آن
غافل، خودمان خیلی داشتیم در ما

عکسی از مراسم عروسیت
بیست سال پیش
تو و چند زن دیگر
می‌خواهی برش دار! مادرم گفت.
چرا که نه
گرفتم و با عکسی از تو در مزرعه دفنشان کردم.
اما امان از دست این سگِ کوپوی اوغلی
هی کندوکند و پسشان آورد
مثل خاطره‌هایی از یک زندگیِ دیگر
انگار که رازی در دل داشته باشند

بی‌آبی این‌روزها در آتلانتا اقامت دارد
مثل ژنرال شِرمن که هی حتی ردپای خودش را تعقیب می‌کند

آبهای عالم همه خواهند خشکید به زودی، می‌گویند.
هیچ کسی دیگر برای معجزه نمی‌رقصد.
باران هم که سرش مشغولِ کار خودش
مثل نوجوانی در آینه،
آنها تنها برای عشق می‌رقصند.

آن بالا پرهای ریز مرغ‌ها معلق
این پایین واگن‌های نامرتب.

حقیقت دنیا همین است درست در همانی که بود
تنها چیزی که به نظر واقعی ‌می‌آید
باز همین راز و نیاز‌های گریه‌الود همسایه‌ست
از پشت دیوار.ه



_______________________

No comments: